کد خبر : 596
تاریخ انتشار : دوشنبه 3 فروردین 1394 - 15:47

رحمان نبوی نژاد/بی گناهانی که هرروز در شهرمان قربانی می شوند

رحمان نبوی نژاد/بی گناهانی که هرروز در شهرمان قربانی می شوند

یکی از کاربردهای مهم واژه بی گناهی، در مورد آن دسته از موجودات زنده ای است که بدون هیچ جرم وتقصیری که خود عامل ویا باعث آن شده باشند به مجازات می رسند. حال گدایی که اکثراً آن را دومین آسیب اجتماعی هر جامعه می دانند بطوریکه هر چه میزان وتعداد گدایان بیشتر باشد به

یکی از کاربردهای مهم واژه بی گناهی، در مورد آن دسته از موجودات زنده ای است که بدون هیچ جرم وتقصیری که خود عامل ویا باعث آن شده باشند به مجازات می رسند. حال گدایی که اکثراً آن را دومین آسیب اجتماعی هر جامعه می دانند بطوریکه هر چه میزان وتعداد گدایان بیشتر باشد به همان میزان آن جامعه نیز دچار آسیب وآفت است مورد اشاره قرار می دهیم تا رابطه آن را با بی گناهی پیدا کنیم. در این نوشتار برآن نیستیم تا به چرایی گدایی بپردازیم اما از این آسیب بزرگ یک نکته را برمی گزینیم وآن وجود بی گناهانی است که هر روز صبح تا شام ودر خیابانهای شهرمان و درجلوی دیده گانمان وحتی با کمک های خیر خواهانه من وتو هم ، خواسته یا ناخواسته قربانی میشوند وبه مجازات های شدیدی میرسند، بی آنکه خود آنها کوچکترین تقصیر ویا گناهی در آن داشته باشند. آری نوزادان ، کودکان وفرزندان گدایانی را می گویم که به شکل کاملاً جنایتکارانه ای حمل میشوند،در شدیدترین سرماها ودرگرمترین گرماها بی آنکه حفاظی داشته باشند ذره ذره قربانی میشوند.قربانی سیاست ها واهداف به اصطلاح مادران وپدران وسرپرستانی می گردندکه آزادانه در میان ما ومخلوقات الهی زندگی می کنند وبدتر از آن اینکه ما نیز با کمک هایمان به اهداف آنها کمک میکنیم. مگر گناه این بچه که زاده یک گداست چه بوده است که می بایست این همه سختی ورنج بکشد.تا اگر هم به تعبیری روزی زنده ماند با دهها درد و نارسایی اعضای بدن که بعلت این بی توجهی ها حادث می شود، مواجه گردد. بماند که چه هزینه هایی بر دوش جامعه میگذارد و چه انداره از منابع را به هدر می دهد. اما حداقل از نظر فردی اینقدر نقص و ناتوانی پیدا می کند که اگر روزی خواست به درستی زندگی کند، قادر به زندگی کردن نباشد وچاره ای نداشته باشد جز اینکه همین آسیاب دل خراش ومردم آزارو هزینه داررا بچرخاند.

27646_828

به یادآوریم در روز بسیار سردی که خودمان را با چند ین لباس و پوشاک رنگارنگ بر تن ،وبا صدای لغزش دندانهایمان از سوز،در خیابان گذ ر کرده ایم و دیده ایم کودکی را که ساعتهای فراوانی روی کف زمین ودر کنار خانمی که ظاهراً نشان از مادر اوست ، ساکت است ونظاره گر این دنیای ناجور. بی آنکه نه گریه ای کند ونه آهی بکشد، چرا که دیگر گریه های او وآه وفریادهای او نه تاثیری دارند ونه شنونده ای، اما با سکوت ویا خواب های مرگبارش به من وتو می گوید که فقط می خواهد که بمیرد. بمیرد از دست کسانی که او را وسیله وابزار کرده اند. بمیرد از دست کسانی که از پا گذاشتن روی مورچه خود را حذر می دهند اما همنوع خود را قربانی میکنند. بمیرد از دست کسانی که کف زن وتشویق گر دایه هایی هستند که فقط به خود می اندیشند. وبمیرد تا روزی بدبختی های او دیگران را نمیراند. اما چه سود که مرگ دست او نیست وفریادهای او هم خریداری نیست.

نمی خواهم فردی را نصیحتی کنیم که در این وادی چکار بکنید وچها نکنید ، اما خطاب ما به دولت و مسئولین و دستگاههای اداری واجتماعی است که مسئول تدوین برنامه های زندگی برای حال ما وآیندگان ما هستند، می باشد. وجداناً بیایید رسیدگی ، سیاست گذاری و برنامه ریزی های علمی و کارشناسی را برای این موضوع واقعاً استراتژیک در دستور واقعی کار خود قرار دهید ، انصافاً ارزش پرداختن به این موضوع کمتر از دهها کار عمرانی واقتصادی و فرهنگی آمار دار نیست. از اینکه اولین دست نوشته ی سال جدید 94 خود را به این موضوع معطوف داشتیم از محضر بعضی ها معذرت میخواهیم.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.