مدیر مسئول افق ایلام/خشونت طلبان از یک کاسه آب می خورند

«آلفرد ادلر» خشونت را ناشی از عقده حقارت میداند، از نظر او افرادی که بیشتر مورد تحقیر قرار می گیرند برای جبران این نقیصه و اینکه ثابت کنند انسان های ضعیفی نیستند، برای پر کردن این خلاء وجودی خویش اقدام به خشونت می کنند.
«کارن هورنای» ریشه خشونت را در ترس ها و ناامنی های دوران کودکی می داند. رفتارگرایان خشونت را نتیجه یادگیری می دانند و بر این باورند افراد خشونت طلب در دوران کودکی شاهد اعمال خشونت بوده اند. افرادی که خواسته های آنها سرکوب شده است با استفاده از مکانیسم وارونه سازی بنای خصومت و افراطی گری با دیگران را دارند.
روان شناسان اجتماعی ناامنی ها و ترسهای جمعی را دستمایه خشونت و افراطی گرایی می دانند و بر این باورند اگر اجتماعی شدن افراد ناقص باشد با گرایش به خشونت و افراطی گری سعی در جبران آن دارند.
آنچه از بیان بزرگان و اندیشمندان دانش روانشناسی استنباط می گردد همه آنها ناامنی ها، ترسها، شکست ها و بی هویتی را عامل اصلی خشونت و افراطی گری می دانند و نیاز به تجاوز و خشونت گری و خشونت طلبی را یک نیاز روانی کاذب و خطرناک می دانند که خشونت گرایان آن را سرکوب کرده و در شرایطی خاص فوران می کند.
این کمبودها که معلول عوامل خانوادگی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است و وجه اشتراک همه آنها در آسیب دیدگی شخصیت و رنج های روانی می باشد به صورتهای مختلف از جمله خشونت های سیاسی، اجتماعی و خشونت علیه زنان و مردان خود را نمایان می کند. در واقع نوعی ناهنجاری است. اگر به بررسی نشانه های افراد خشونت گرا پرداخته شود و پیشینه آنها بررسی گردد نه تنها علائمی دال بر بیماریهای روانی و اختلالات شخصیتی مشاهده می گردد؛ بلکه دارای سوابق از هم گسیختگی خانوادگی و آسیب های شخصیتی هستند که در صورت فراهم شدن زمینه مناسب برای بروز خشونت بدون اکراه و برای آرامش کاذب درون خود دست به اعمال خشونت می زنند. نمونه بارز این آسیب دیدگان با توجه به نظریه های مذکور گروه تکفیری داعش است که جدای از بررسی هویت آنها پس از هر شکستی متوسل به اعدام انسانها و خشونت بر علیه زنان می شوند و با استحاله مسائل مذهبی و قرائت خودخواسته از دین مبین اسلام به نفع خود دلایل موجه برای اعمال ناهنجار که ریشه در سرکوبهای فردی و اجتماعی و سیاسی دارد تبیین می نمایند.
در بررسی ابعاد روانی و شخصیتی این خشونت گراها که از کشورهای مختلف به هم پیوسته اند و اکثر صاحب نظران ناهنجاری آنها را تایید کرده اند، افراد قسی القلب و جانی که در کودکی خانواده ای آشفته داشته اند و مورد آزار و بی توجهی قرار گرفته اند و دارای والدینی ضعیف، در جوامعی که تحت شرایط سخت اجتماعی سرکوبگرایانه می زیسته اند، عامل مهمی برای این رفتارهای خشونت گرایانه است. اینجاست باید تایید کرد این جنایات بازتولید فقر اقتصادی، استبداد و عقب ماندگی در برخی کشورهای خاورمیانه است که خلاء غیر انسانیشان با اعمال خشونت و عضویت در داعش پر می شود و به غارت و کشتار و تجاوزات جنسی در جهت آرامش کاذب خود می پردازند. نمونه دیگر ماهیت وجودی اسرائیل است که به مظلوم نمایی دائمی آن گره خورده است و برای این مظلوم نمایی دروغین و فرار از ترس و ناامنی همواره به وجود یک تهدید بیرونی نیاز دارد تا آن خلاء اجتماعی خود را با کشتار مسلمانان پر کند و به آرامش کاذب برسد.
این اعمال که نشانگر اسلام هراسی آنهاست در واقع نوعی عقده گشایی در برابر ترسها و انزوای اجتماعی می باشد که در موقعیت های مناسب که احساس نیاز کند آن را با احساس تهدید و حربه های اسلام هراسی یا ایران هراسی به نمایش می گذارد تا بتواند برای خشونت و کشتن انسانهای بی گناه بهانه ای داشته باشد با مقایسه موارد مذکور و ریشه یابی علل خشونتهای فردی و اجتماعی که اشاره ای کوتاه به علل خشونت طلبی است وجه اشتراک افراد یا گروههایی که دست به اعمال افراطی و خشونت گرایی می زنند درماندگی، ترس، مورد آزار قرار گرفتن در جنبه های مختلف است که در واقع همه آنها از یک کاسه آب می خورند و پس از رفع عطش و عقده گشایی ها آن روی سکه نمایان می گردد و ماهیت وجودیشان که همانا چیزی جز ترس و احساس ناامنی نیست بر خشونت غلبه می کند نهایتا چاره ای جز درماندگی و عقب نشینی ندارند.