عباس اكبري/نجوایی با شهرسیل زده ام ایلام


شهر من ایلام ! از کدامین درد و رنجت بگویم که یکی از دیگری دردناکتر و سوزناکتر است. . از گذشته ات که تو بودی و ما نبودیم چیزی نمی گویم که اگر بگویم یا نقل تاریخی است و یا در حوصله امروز نمی گنجد. پس بزار از حال امروزت بگویم که همراه و همگام
شهر من ایلام ! از کدامین درد و رنجت بگویم که یکی از دیگری دردناکتر و سوزناکتر است. . از گذشته ات که تو بودی و ما نبودیم چیزی نمی گویم که اگر بگویم یا نقل تاریخی است و یا در حوصله امروز نمی گنجد. پس بزار از حال امروزت بگویم که همراه و همگام تو تجربه اش کرده ام. حال از کدام بگویم ! ازجنگ و بمباران و آوارگی هایش یا از محرومیتی که سال هاست مثل غده ای سرطانی در اعماق سلول های مردمان سرزمینت ریشه دوانیده و هر روز تن رنجورشان را ضعیف تر و نحیف تر می کند ! از کدامین درد و رنجت بگویم که حتی باران این رحمت بزرگ الهی هم نه تنهابر زخمت مرهم نیست ،بلکه از سر دیگر بدن پانسمان شده ات چه ريش ها ورازهاي مدفوني را عريان و فوران نساخت.
دیروز جنگ بود و دفاع و آوارگی، بعد خودسوزی هم به بازارمان آمد،اما اينك زلزله و گرد و غبار و آتش سوزی انبوه جنگل هايمان و يا اتفاق تازه تر وجديدمان يعني سیل وسيلاب ارزانيت شده است . ايلام من! آيا درد و رنج و محرومیت همزاد توست يا اينكه كسي بر تو روا داشته است.اما مطمئنم كه ازمن و امثال من خرده خواهيدگرفت که تو را و درد های تو را خوب نشناختیم و خوب درمان نکردیم، زماني با بی تدبیری و ناآگاهی خویش از پوست پاهایت بریدیم تاچهره ات را باجراحی هاي پلاستیک و با تكرار دهها آزمون وخطا بپوشانیم . مي خواستيم تنهاتورا گول بزنيم يا جماعت ديگري را ، نمي دانيم .اما ببخشاي ما را که ناخواسته يا خواسته دردت را خفه كرديم ودرمانت را نه به طبیب ،بلكه به حلاج سپردیم . در اتاق مديريت هايمان نشستیم و نقشه ها ریختیم اما دریغا این ها فقط نقشه بود برای پوشاندن دردت نه درمان آن. ببخشاي اي گهواره تمدن كه چقدر تو را ظرف آزمایشگاهيمان کردیم و شكستيم تا فرضیه خام خویش را ثابت کنیم.
شهر من ! اعتراف خواهيم كرد كه ماهها و سال ها وقت گذاشتیم و از جیب مردمانت چه هزینه ها صرف کردیم تا جلسات و همایش ها و سمینارهايي برگزار كنيم تابه زعم خويش ظرفیت ها و استعدادهای تو را بشناسیم و به عمل درآوریم .اما دریغا که مشاوران و کارشناسان خوبی نبودیم و آن ها همه حرف بود و قصه بود و اوقات ما. امروزت گواه زنده ای است بر بی تدبیری و ناکارآمدی آن تصمیم های عجولانه ی مدیرانی که تو را نه به خاطر مردمانت بلکه به نيت رسیدن به آمال و آروزهای خودحقیقت را فدای مصلحت نمودند و برای خود شیرینی نزد بالا ترها را به کام تو تلخ نمودند.
حال شهر من ایلام! از خشم آسمان و زمینت سپاسگزاریم . سپاسگزاریم از اینکه به ما تلنگر زدند تا به خود آییم و بدانیم این ما هستیم که حال روز تورا اینچنین ساختیم . سپاسگزاریم از اینکه دردهای پنهان زیر پوستت را برایمان هویدا ساختند تا چهره ی واقعی تو را و آنچه به عنوان توسعه پایدار بر ما خوراندند ببینیم و بدانیم که نه توسعه بود و نه پایداربلکه سرابی بیش نبود.سیل امروزت سیلی محکمی بر گوشمان نواخت تا به خود آییم و بیندیشیم که اینجا هم سرزمینی هست به قدمت طلوع آفتاب و مردمانی دارد به پیشینه ی تاریخ که از درد و رنج بی مدیریتی
خسته اند و به آینده ای نامعلوم امیدوار… و می طلبد که آن ها را دریابیم ..
عباس اکبری
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0