«تو دیوانه ای یا من؟!»


مردم علاقه زیادی به اخبار و اطلاعات پیرامون وضعیت جبهه ها داشتند، هر وقت یکی از بستگان یا همسایه ها از جبهه برمی گشت، به دیدارش می رفتند و از حال و هوای جبهه از او می پرسیدند. فروردین سال 84، مرادعلی به مرخصی آمده بود اکثر فامیل ها و همسایه ها دورش جمع شده
مرادعلی مثل همیشه شاد و سرحال بنظر نمی رسید، عمویش که ارتباط خاصی با او داشت، از مرادعلی پرسید احساس می کنم خیلی ناراحت بنظر می رسی، مرادعلی گفت: عمو درست می گویید چند روزی مریض بودم. به خاطر اینکه استراحتی کرده باشم و مقداری بهتر شوم مرخصی آمدم، انشاءا… مقداری وضعیتم خوب شود دوباره به جبهه برمی گردم، راستش را بخواهید خودت که جبهه رفتی و مقررات گشت شناسایی را می دانید که نباید با طرف مقابل درگیر شوند و وظیفه اصلیشان شناسایی موقعیت دشمن است. من علاقه زیادی به گشتی رفتن دارم هروقت فرمانده لازم بداند گروه گشتی به شناسایی موقعیت عراقی های بروند، منهم سعی می کنم با گروه بروم، اینکار را زیاد تکرار کرده ام تا جایی که آشنایی زیادی با چگونگی وضعیت عراقی ها دارم.
هربار که گشتی می روم بر تجربیاتم افزوده می شود به خاطر تجربه خاصی که دارم اینبار بعنوان فرمانده گروه گشتی مرا انتخاب کردند غروب آفتاب، در منطقه موسیان نزدیکی های زبیدات عراق به سمت خط مقدم عراق حرکت کردیم به محدوده مورد نظر یعنی جایی که بتوانیم کاملاً وضعیت عراقی ها را مشاهده کنیم، خیلی مانده بود. هوا کاملاً تاریک شده بود از داخل دره ای که بین خط مقدم ما و عراقی ها بود جلوتر می رفتیم این دره در معرض دید عراقی ها نبود به راحتی با همدیگر صحبت می کردیم خیالمان راحت بود عراقی ها صدای ما را نمی شنوند مگر اینکه جلوتر برویم. به بغل دستیم گفتم به بچه ها بگو یواش تر حرف بزنند در جواب جمله ای عربی شنیدم (انت مخبل…..) مقدار ضعیفی عربی بلد بودم فهمیدم می گوید تو دیوانه شدی، فارسی حرف می زنید؟ بهش گفتم تو دیوانه ای یا من، بوی عراقی ها بهت خورده عربی حرف می زنید! منتظر جواب بودم، از اینکه جوابم نداد تعجب کردم سرم را بالا گرفتم و با دقت به صورتش نگاه کردم شاید جوابی بدهد. صورت سیاه و دندانهای سفیدش لرزه بر اندامم انداخت، شنیده بودم وقتی جن می بینی باید بسم الله بگویید تا برود، هنوز بسم الله الرحمن الرحیم را تمام نکرده بودم پا به فرار گذاشت راستش را بخواهید من که تا بحال جن ندیده بودم خیلی ترسیدم. نگاهی به اطرافم انداختم تعدادی به طرف عراقی ها می رفتند و تعدادی هم به طرف سنگرهای ایران، نمی توانستم به چرایی این موضوع فکر کنم همه اش در فکر این بودم که خودم را به موضع خودمان برسانم.
با بچه های گروه گشت همراه شدم، همگی ساکت و آرام بودند تا اینکه به موضع رسیدیم نزدیکی های صبح، داخل سنگر دراز کشیدم قد بلند و صورت سیاه و دندانهای سفید جن تمام افکارم را به خود مشغول کرده بود بدنم داغ شده بود همسنگرهایم بهم گفتند تو که غروب سالم بودی چرا اینجوری شدی؟
انگار خیلی پریشان حالی، با اینکه تعریف داستان جن دیدن بر اضطرابم می افزود برایشان تعریف کردم، مرا دلداری دادند و گفتند جن که به کسی آسیب نمی رساند، خیلی افراد ممکن است جن ببینند شما که همیشه آدم نترسی بودید چطور شده که از جن ها ترسیدی؟ یکی از بچه ها یک قرص مسکن آورد و گفت: بخور تا خوابت ببرد، بی خیال جن بشو.
در حدود ساعت دوازده ظهر بیدار شدم اما بازهم تب داشتم و افکارم مرتباً مشغول دیدن و فرار کردن جن بود. اعضاء گروه گشتی به دیدارم آمدند و گفتند: شنیدیم جن دیدید، گفتم: آری من با چشمان خودم دیدم شماها هیچکدامتان سیاه نبودید و همه ی شما را می شناسم هیچکدام به زبان عربی هم مسلط نیستید، جن هم سیاه بود و هم عربی حرف می زد. همگی خندیدند یکی از آنها نزدیکتر شد و گفت: مقصر شما نیستید، ما هم اول متوجه نشدیم که گروه گشتی که از طرف عراقی ها برای شناسایی مواضع ما آمده بودند با ما قاطی شده اند از عربی گفتن و نحوه پوشش شان متوجه شدیم که گروه ما با آنها قاطی شده است خودت هم می دانی ما دستور درگیر شدن و تیراندازی نداشتیم عراقی ها هم که متوجه این جریان شدند به طرف موضع خود برگشت خوردند و ما هم بدون هیچگونه درگیری برگشتیم. صحنه برگشت نیروهایی که به سمت عراق رفتند و نیروهای خودی که برگشتند و من آن موقع نمی توانستم بر این موضوع تمرکز کنم در ذهنم مرور کردم، مطمئن شدم جن نبوده است، بلکه نیروی عراقی بود که از فارسی حرف زدن من هراسان شده بود و من هم از قیافه سیاه و دندانهای سفیدش و عربی گفتنش خیال کردم جن است، مانند جن از بسم الله الرحمن الرحیم من نترسیده بود بلکه از ایرانی بودن من ترسید.
مرادعلی روبه عمویش کرد و گفت: در جبهه ها مانند جن که از بسم الله می ترسد عراقی ها از ایرانی ها می ترسند.
* غلامرضا میرزائی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0