احمد جلالی/به احترام زحمات ظریف و یارانش در مذاکرات می نویسم


به عشق وطنم مينويسم، بخاطر ايران و تماميت ارضي و سربلندي تاريخي و فرهنگياش، به عشق اين مرز و بوم کهن که همه چيز ما ازوست، گوشت و پوست و انديشه و اعتقاد ما در دامن او پروريده شده. مسلماني ام هم در دامن او با شير اندرون شد و با جان بدر شود.
به عشق وطنم مينويسم، بخاطر ايران و تماميت ارضي و سربلندي تاريخي و فرهنگياش، به عشق اين مرز و بوم کهن که همه چيز ما ازوست، گوشت و پوست و انديشه و اعتقاد ما در دامن او پروريده شده. مسلماني ام هم در دامن او با شير اندرون شد و با جان بدر شود.
ايران، مادرم، ترا دوست دارم، به عشق تو مينويسم. فرزند کوچک توام، سرفراز باش و بمان، براي فرزندان بزرگت در حال و آينده.
مسئوليتهاي ديپلماتيک من، هرچند طولاني، اما هيچگاه در موضوع هستهاي نبوده است. اطلاع تخصصي ام از اين موضوع، همان اطلاعات عمومي است که در دسترس همگان است. آنچه عرض ميکنم در باب اهميت درخشان کار ديپلماتيک تيم ايران است. در حوزة ديپلماسي چند جانبه – که ظهور بارز آن در مجموعة سازمان ملل متحد است – از سال 1359 تا کنون، عملا و گاه نظرا، درگير بوده ام. کار من در حوزة فرهنگي و علمي و آموزشي ملل متحد است اما، به همين مناسبت، با فضاي کار ديپلماتيک در سطح چندجانبه بيگانه نيستم. موضوعات مختلف است اما ساختار شکل گيري فضاها و نگاهها شباهت و تناظر دارد. پس ميتوانم بفهمم که دکتر ظريف و تيم او چه کار دشواري داشته و دارند. و چه خدمتي کردهاند.
بعضي تصور ميکنند که ديپلماسي چند جانبه، همان جمع جبري ديپلماسي در روابط دوجانبه است. اين درست نيست. چندجانبگي ساز و کار متفاوتي دارد. ماهيتا متفاوت. يکي از وجوه اهميت کار ظريف هم همين است. تيم ما نشان داد که نه فقط اين را ميفهمد که آن را ميچشد.
اما ظريف و تيم او چه کردهاند؟ بهطور کم سابقهاي، در مناقشهاي بينالمللي و چندجانبة مربوط به ما، اصولي، تخصصي، فني و روزآمد عمل کردهاند. در فضاي غبارآلود شعار زدگي، حاکم کردن زبان ديپلماتيک، در بهترين استاندارد موجود و ممکن، کار کمي نيست. بلوغ بود که سر زد. بلوغ تزريق شدني نيست. رسيدني است. دنيا هم اين را ميفهمد. رسيدن ما را ميفهمد. هر کس بتواند برسد، ميتواند همچنان برود. بلوغ يعني همين.
وقتي ميگويم زبان، مقصودم فقط واژگان نيست، جهان زبان است. هر زباني براي خود جهاني است. آنکه با زبان ديپلماسي آشنا نيست، با جهان آن هم بيگانه است. و اين بيگانگي، زيان که چه عرض کنم، فاجعه به بار ميآورد. که آورد، چنان که افتاد و دانستي. ظريف و تيم او، اولا نشان دادند که هم قدرت عرضة منطق ما را دارند و هم قدرت فهم منطق ديگران را، و هم توان تطبيق اين دو با يکديگر را، و تلاش براي سامان دهي يک چارچوب زباني که اين فهم متقابل را بتواند تعريف کند. همزباني الزاما همدلي نيست. اما شرط لازم براي همزيستي در جهان معاصر است. کافي نيست. اما لازم است.
همزباني خويشي و پيوندي است
مرد با نامحرمان چون بندي است
******
بعضي دوستان محترم، تا کنون پشت ميز مذاکره جدي ننشستهاند که بدانند در عمل يعني چه. حال و احوال و روبوسي و وليمه و افطاري و مجلس ختم و اينها را نميگويم، سخنراني و اعلام مواضع و خطابههاي حکيمانه را عرض نميکنم، مذاکرة جدي سياسي بين المللي امنيتي را ميگويم که بر سر هر کلمه، و لحن مستتر هر عبارت، دهها ارجاع به پيشينهاي حقوقي يا سياسي يا بين المللي مطرح است. هر کلمهاي هزينهاي دارد و بهائي. صحنهاي را ميگويم که يک طرف ايران نشسته است و در طرف ديگر شش تيم متکي به مجموعههايي نظام يافته و مستقر در نوع تفکر خود، و با ابزار مناسب آن تفکر، و هماهنگيهاي استراتژيک. با درست و غلطش فعلا کار ندارم، واقعيت صحنه را عرض ميکنم. وسط گود را ميگويم و نه کناره را. کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
از اهميت زبان در ديپلماسي گفتم. بلا تشبيه، عرض ميکنم که قرآن خدا هم تصريح دارد به اينکه به زباني آمده که مخاطب بتواند آن را بفهمد. حالا اينکه وقتي فهميد عمل ميکند يا نميکند بحث ديگري است. يکي از وجوه ارزش زحمات دکتر ظريف و تيم او اين است که راه بدست آمدن زبان مشترک را هموار کرد. راهي که متاسفانه با بعضي از اشکال حرف زدنهاي ما در ساليان گذشته سنگلاخ شده بود. يادآوري ميکنم که بحث من زبان است و نه نيتها و ما في الضمير. اما زبان فقط اهميت شکلي ندارد. زبان جهان خود را با خود ميآورد.
زبان در دهاناي خردمند چيست
کليد در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسي
که جوهر فروش است يا پيله ور!
نبرد ديپلماتيک ظريف نابرابر بود. به قول قديميها، يک نفر به چند نفر. اما او موفق شد، در نبردي نابرابر براي تحقق اولويتهاي برتر کشور و فرزندان ايران، چارچوب احقاق حقوق ملي را به مودبانهترين و متمدنانهترين شکل ممكن معرفي کند. دو چيز نقطه قوت او بود. ادب و دانش. و مهم آنکه چنبره تنگ و فشار خردكننده حريف نتوانست اين نقطه قوت را از ما بگيرد. تيم ما نشان داد که در ميدان مذاکره در طراز بالاي جهاني است. ايران تاريخي، هرجا دخالت جدي مدني کرده، همين بوده. وزن بالقوة تاريخيمان را بياد آورديم. اين خود دست آوردي است که فقط زينت و تفاخر نيست. در امنيت استراتژيک ما دخيل است. اين را دست کم نگيريم. اين يعني اعتماد به نفس. همانکه در دفاع مقدس هم نقطه اصلي قدرت ما بود و ثمر داد و متبلور شد.
در لحظه حساسي قرار داريم. بگذاريد براي رسيدن منظورم از ذخيرة تاريخ کمک بگيرم. از سعدي:
«پادشاهي با غلامي عجمي در کشتي نشست و غلام ديگر دريا را نديده بود و محنت کشتي نيازموده گريه و زاري در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد چندان که ملاطفت کردند آرام نميگرفت و عيش ملک ازو منغص بود چاره ندانستند. حکيمي در آن کشتي بود، ملک را گفت اگر فرمان دهي من او را به طريقي خامُش گردانم گفت غايت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دريا انداختند باري چند غوطه خورد مويش گرفتند و پيش کشتي آوردند بدو دست در سکان کشتي آويخت چون بر آمد گفتا ز اول محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامت کشتي نميدانست همچنين قدر عافيت کسي داند که به مصيبتي گرفتار آيد
اي سير تو را نان جوين خوش ننمايد
معشوق من است آن که به نزديک تو زشت است
حوران بهشتي را دوزخ بود اعراف
از دوزخيان پرس که اعراف بهشتست
فرقست ميان آن که يارش در بر
تا آن که دو چشم انتظارش بر در»
*دکتر احمد جلالي
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0