محمد نبودی ببینی شهر آزاد گشته….


در میان سرودها و نوحه های زمان جنگ یک سرود و یک نوحه بیشتر در خاطرم مانده است و روح و روان مرا می کشاند به آن روزها… یکی سرود ما عاشق و سلحشور شهرام ناظری که وقتی می خواند ای شیردلان دشمن در خاک دلیران به چکار آمده امروز… آنجا که حس غیرت را
در میان سرودها و نوحه های زمان جنگ یک سرود و یک نوحه بیشتر در خاطرم مانده است و روح و روان مرا می کشاند به آن روزها…
یکی سرود ما عاشق و سلحشور شهرام ناظری که وقتی می خواند ای شیردلان دشمن در خاک دلیران به چکار آمده امروز…
آنجا که حس غیرت را در هر عاشق این سرزمین خوبان برمی انگیخت و شیردلان این سرزمین براستی که با بزم رزم شان می گفتند برخیزید که وقت شکار آمده امروز…..
ما عاشق و سلحشور… مست رخ جانانه زبیگانه نترسد….
و دیگری نوحه به یاد ماندنی کویتی پور که بعد از فتح خرمشهر آمیزه ای از فتح و ظفر و فراق یاران چون محمد جهان آرا را باز می گفت. تلاقی غم و شادی هم در سرود شهرام ناظری و هم در نوحه محمد نبودی ببینی شهر آزاد گشته احساس دیگری به مخاطب می دهد و دنیایی از خاطره ها در خانه اذهان تجدید خاطر می کند.
آن روز که خبر فتح خرمشهر آمد صدای بوق ماشین ها با پخش نقل و شیرینی و صدای گلوله بهر شادی درهم می پیچید…
نفس ها در سینه حبس شده بود وقتی کریمی گوینده رادیو با آن صدای آسمانی می گفت: شنوندگان عزیز توجه فرمایید خونین شهر شهر خون آزاد شد….
آنجا بود که پیر آبادی ما یکی از پسران را صدا زد کور خیر (پسر برخیز ) و تفنگ ده تیر مرا بیاور…
او آن روز با تعداد فشنگ های نایاب یک خشاب گلوله خالی کرد تا جشن شادی آبادی ما چیزی کم نیاورد از روستاهای اطراف …
*محمد رستمی -فعال فرهنگی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0