کد خبر : 28505
تاریخ انتشار : پنجشنبه 4 خرداد 1402 - 14:18

دیگران گویند تجربه زیسته اما من شعر مولانا می خوانم/ دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد…

دیگران گویند تجربه زیسته اما من شعر مولانا می خوانم/ دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد…

درک دیگری زمانی میسر است که در آن پیشه یا آن حالت و شرایط طرف مقابل قرار گرفته باشی و آنگاه منظومه همنوایی بسرایید. به گمانم برای درمانگری باید اهل درک باشی و برای آنکه اهل درک شوی باید اهل درد شوی. باید چند صباحی با یک کشاورز درد خار انگشت را در مزرعه عدس

درک دیگری زمانی میسر است که در آن پیشه یا آن حالت و شرایط طرف مقابل قرار گرفته باشی و آنگاه منظومه همنوایی بسرایید.

به گمانم برای درمانگری باید اهل درک باشی و برای آنکه اهل درک شوی باید اهل درد شوی.

باید چند صباحی با یک کشاورز درد خار انگشت را در مزرعه عدس و نخود تجربه کرده باشی و آنگاه از او سخن بگویی…

باید با استرس های یک مرغدار و تلفن شبانگاهان کارگر مرغداری زندگی کرده باشی و آنگاه بدانی چه استرس ها می کشند این زنده مالان!

باید با همه پیچ و خم های صنعت نشر آشنا باشی و بدانی غم کتاب های فروش نرفته را. و نمی دانی اگر خودت دردنامه نویس ناشر شوی نمی دانی درد نامه ات فروش می رود یا نه؟!

باید با یک تاکسی دار طی طریق کنی و روزی که مسافر به تور نمی خورد و با جیبی خالی برگشتن به خانه را عمیقا درک کنی…

وقتی نوه ی خردسالی می پرسد بابا بزرگ امروز بی بستنی آمد آنگاه بفهمی چه می کشد تاکسی دار چه می کشد…

باید کارگر روزمزد باشی و ساعت ده صبح به خانه برگردی و رویت نشود به همسر خویش بازگویی امروز کار نبود…

باید راننده ره دور باشی و بدانی مسیر تا مقصد فقط مناظر زیبای کنار جاده نیست…

باید یک صلح یار محلی باشی و وقتی بهر صلح و سازش می روی درب برویت باز نمی کنند و ناسزاها می شنوی آنگاه بدانی ریش سفید الکی توی آسیاب سفید نشده است…

و خلاصه آنکه هرکس درد خود را دارد و آواز دهل شنیدن از دور خوش است‌.
درک کنیم دیگری را بس آنکه قضاوت کرده باشیم…

اما زندگی با سختی هایش زیباست با پنچری ماشین در یک شب سرد زمستانی در یک بیابان؛ با سوزن هایی که خار از لای انگشت درمی آورد…

با کتابی پرمحتوا که حیفت می آید نسپری به چاپ… بیم ها و امیدهاست که زندگی را می سازد…

راستی در فصل راه اندازی پوشال ها موقع دراز کشیدن زیر خنکای آن بقول سهراب سپهری که در یک روز گرم که سایه ها می دانند چه تابستانی است هوای دیگری را داشته باشیم بگذاریم احساس هوایی بخورد…

✍ محمد رستمی فعال فرهنگی

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.